این طور استنباط میشود که به نظر مقام معظم رهبری، مدیریت جهادی موفقترین سبک مدیریتی بومی اسلامی برای فرهنگ ایرانی، اسلامی و شرایط محیطی ماست. اگر فرض کنیم که این فرمان معظم له در مورد مدیریت جهادی همین الان ابلاغ شده؛ بلافاصله یک مفاهیمی به ذهن ما خطور میکند؛ اول اینکه مدیریت جهادی یعنی مثل «جهادیها» مدیریت کردن، یعنی مثل اعضای جهاد سازندگی، شما همه با عملکرد جهاد سازندگی در دوران دفاع مقدس آشنا هستید؛ یک چیزهایی از آن دوران به خاطرتان هست یا شنیدهاید که آنها چگونه مدیریت میکردند.
بزرگترین امتیاز رفتاری جهادگران این بود که «خود» برای آنها معنا نداشت؛ «نشد» و «نمیشود» برای آنها اصلاً معنا نداشت، «مانع» معنی نداشت، در قاموس و فرهنگ جهاد سازندگی آن موقع «نمیتوانیم» را اصلاً نمیدیدیم. چنین انسانهایی بودند، مأموریت و هدف از جانشان برای آنها مهمتر بود، باران توپ و خمپاره و تیر تراش و ... همه جاری بود و آن جهادگر با لودر یا بلدوزر یا بیل مکانیکی، در حال خاکریز زدن بود؛ سنگرسازان بیسنگر یعنی همین!
خیلی از آنها در چنین شرایطی به شهادت رسیدند، اصلاً برای آنها مهم نبود که برای خودشان چه اتفاقی میافتد، مهم این بود که این خاکریز ایجاد شود تا رزمندهها بتوانند یک خیز دیگر پیشروی کنند، یا یک جانپناهی داشته باشند تا بتوانند با دشمن مقابله کنند. این اولین مفهومی است که بلافاصله بعد از فرمان حضرت آقا به ذهن میرسد. دومین مفهوم این است که مدیریت جهادی یعنی مدیریت کنیم؛ مثل اینکه «جهاد» میکنیم.
یک مجاهد در جهاد چگونه عمل میکند؟ شرایط جهاد چیست و چه لوازمی دارد؟ اگر کسی با این شرایط و لوازم کار کرد، میگویند که مدیریت جهادی انجام داده است. این هم دومین برداشتی است که بلافاصله به ذهن میرسد. یک برداشت سومی از مدیریت جهادی این است که بگوییم مدیریت جهادی به عنوان یک گفتمان جدید (حتماً دقت کردهاید که یکی از ویژگیهای فرماندهی معظم کل قوا تولید واژهها و ادبیات جدید در حوزههای مختلف فرهنگی، سیاسی و اجتماعی است که اگر بخواهیم وارد آن بحث بشویم خیلی طولانی خواهد شد) بنابراین سومین استنباط این است که بگوییم این «مدیریت جهادی» یک مفهوم جدید است، چطور؟ مثلاً ما میگوییم آفتاب، درست است که آفتاب ترکیبی از «آف» که خودش یک معنی دارد و «تاب» که یک معنی دیگر دارد که ترکیب آنها میشود آفتاب، ولی با شنیدن آفتاب یک مفهوم به ذهن ما میرسد، یا این که میگویند فرودگاه، با شنیدن فرودگاه اینجور به ذهن ما نمیرسد که منظور از «فرودگاه» یک جایی است که در آن فرود میآیند و «برخاستگاه» یک جای دیگر است، یعنی ما فرودگاه و برخاستگاه یعنی «تیک آف» و «لندینگ» را از هم جدا نمیکنیم. تا میگویند فرودگاه یک مفهوم به ذهن میرسد، جایی که هواپیماها مینشینند و بلند میشوند و بار و مسافر را جابهجا میکنند و ... بنابراین مفهوم سوم این است که بگوییم مدیریت جهادی در واقع تولید یک مفهوم جدید، یک روش جدید، یک نوع مدیریت جدید با تعریف خاص خودش است، با اصول خودش، با الزامات خودش، با شرایط و ملاحظات مربوط به خودش (که البته بدون توجه به مفهوم عملاً سابقه اجرایی شدن را دارد).
اگر چه برداشت اول و دوم هم درست است و ما نمیگوییم آنها درست نیست، اما به نظر میرسد این استنباط سوم درستتر باشد، البته اگر یک مقدار در این برداشت سوم دقت و مطالعه بشود، میبینیم که برداشت اول و دوم هم در دل برداشت سوم جا دارد و ماهیت جداگانهای ندارد. زیرا اولاً مدیریت جهادی به عنوان یک مفهوم خاص در دوران دفاع مقدس و بیشتر در رفتار مدیران جهاد سازندگی بروز و ظهور یافته بود و ثانیاً وقتی ما مفهوم مدیریت جهادی را توسعه بدهیم؛ جهادگونه اقدام کردن را در آن کاملاً لازم میبینیم، یعنی چیزی است که اگر جهادگونه اقدام کردن در آن نباشد، اصلاً مدیریت جهادی نیست. بنابراین میتوانیم بگوییم که برداشت دوم هم در مفهوم جدید مدیریت جهادی وجود دارد. بنابراین، بعد از این مقدمه، هر چه میگوییم درباره یک مفهوم جدید و یک نوع مدیریت مسبوق به سابقه که در دوران دفاع مقدس اوج آن بوده و بعد هم رگه رگه دیده شده است خواهد بود. بهطور خلاصه «مدیریت جهادی در واقع جهاد در عرصه مدیریت و کار و تلاش است».
خوب برویم سراغ آنچه که میخواهیم موضوع را با استفاده از آن مطرح کنیم؛ شهید فلاحی و ادعایی که کردهایم. ما ادعا کرده بودیم که با مطالعه شخصیت شهید فلاحی او را نمونه یک مدیر جهادی و نوع اقدام او در 30 ماه بعد از پیروزی انقلاب (از زمان انتصاب به فرماندهی نیروی زمینی در هفته اول اسفند ماه 57 و بعد ریاست ستاد مشترک و جانشینی فرمانده کل قوا تا زمان شهادت یعنی مهرماه سال 60) را مصداق یک مدیریت جهادی میدانیم.
شما با اندیشههای حضرت امام خامنهای(مدظلهالعالی) آشنا هستید، ایشان جهاد را دست و پنجه نرم کردن با مشکلات و چالشها میدانند، جهاد، اقدام همراه با دست و پنجه نرم کردن با مشکلات و چالشهاست؛ جهاد یعنی جد و جهد همراه با زحمت و چالش. بنابراین مدیریت جهادی، در واقع در برابر مشکلات، در برابر موانع، در «گلاویز بودن» با چالشها و یا برابر دشمن شکل میگیرد. بعضی معتقدند که حتماً باید در مقابل مدیریت جهادی یک دشمنی وجود داشته باشد وگرنه مدیریت جهادی نیست، من این را قبول ندارم، یعنی الزاماً وجود دشمن از شرایط ایجاب مدیریت جهادی نیست. وقتی مشکلات سنگین و چالش برانگیز میشوند، وقتی موانع بلند و هماورد طلب میشوند، مدیریت جهادی لازم میشود. چالش هم در واقع به معنای هماوردی است.
این که گفتیم در مقابل مشکلات و موانع شکل میگیرد، یک وقت هست که ما با وجود شرایط موافق نسبی (شرایط مدیریت هیچوقت، نه در تاریخ و نه در جغرافیا، موافق کامل نبوده و نخواهد بود، همین الان بعضی کشورها برای اداره خودشان با کمبود اعتبارات مواجهند، بعد فکر میکنند که دیگران هیچ مانعی ندارند.
همین جمله که ما به کار میبریم که «بودجه ما اینقدر است و بودجه فلان کشور آنقدر، مثلاً ده برابر ماست، بیست برابر ماست»، خود این که بودجه میبندند یعنی محدودیت دارند، اگر محدودیت نداشتند که بودجه نمیبستند، میگفتند آقا هر وقت هر چه خواستی این پول، این هم شما و آن هم بازار برو تهیه کن، ولی وقتی بودجه میبندند، هر قدر هم عددش باشد، یعنی اگر هزار برابر یک کشور دیگر هم باشد، معلوم میشود یک محدودیتی هست. در سایر لوازم مدیریت هم همینطور است، بنابراین هیچوقت شرایط موافق کامل نیست، موافق نسبی است، به خاطر همین میگویم گاهی ما با شرایط موافق نسبی روبهرو هستیم.
یک وقت با فراهم بودن نسبی لوازم، مدیریت میکنیم؛ این مدیریت است و موفقیت این مدیر جای تقدیر و تشکر هم دارد، اما اسمش مدیریت جهادی نیست، اما یک وقت مدیری از حداقلها هم محروم است، یعنی در شرایطی قرار گرفته که حداقل لوازم مورد نیازش را هم ندارد و مشکلات فرا رویش هم حداکثر تنوع و تعدد را دارد؛ یعنی هم تعداد مشکلات و چالشهای روبهرو زیاد است و هم فوق العاده متنوع هستند؛ یعنی این طور نیست که مدیر به یک طرف و یک بُعد نگاه کند و جلو برود و موفق شود، مشکلات روبهرو را نگاه میکند و میخواهد آنها را حل کند. میبیند از پنج بُعد دیگر مشکلات و چالشها او را احاطه کردهاند. (شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل). در چنین شرایطی است که مدیریت جهادی باید شکل بگیرد و اعمال شود.
این شرایطی را که بیان کردم، در واقع همان شرایطی است که شهید فلاحی در آن قرار گرفت و با مدیریت جهادی موفق شد. در اسفندماه 57، شهید قرنی گروهی را مأمور میکند که یک فرمانده برای نیروی زمینی انتخاب کنند، اینها هر کسی را صدا میکنند میگوید بروم فکر کنم، میرود یک دور میزند یک بررسی میکند و میآید و میگوید من نیستم، میروند سراغ دومی و سومی و بعدی، هر کسی را انتخاب میکنند، همه میگویند ما اهل این میدان نیستیم، ما نمیتوانیم واقعاً شرایط طوری بوده که هیچ آدم علیالظاهر عاقلی آنرا نمیپذیرفته است. به این نتیجه میرسند که فلاحی مرد این میدان است.
ایشان را دعوت میکنند و میگویند: «تصمیم بر این است که مسئولیت نیروی زمینی را به شما بدهند، نظرتان چیست؟» ایشان میگویند؛ «آقا ما چهارـ پنج لیتر خون داریم وقف این کشور و انقلاب و اسلام کردهایم، حکم من را بنویسید، از همین الان بروم شروع کنم.» ببینید آن مدیریت جهادی از همین جا شروع میشود.
وقتی یک باری روی زمین است نمیگوید من بروم فکر کنم، البته قطعاً یک توانی را هم در خودش میدیده است، یک برآوردی داشته است، توکل به خداوند هم که از اصول مدیریت جهادی است در او در حد بالا وجود داشته، حالا هم شرایط ایجاب میکند که باید مدیریت جهادی اعمال بشود، در مدیریت جهادی هم آدم به دنبال مصلحت خود نباید باشد، مصلحت خود را باید فدا کند (سعدی اگر عاشقی میل وصالت چراست؟ هر که دل دوست جست، مصلحت خود نخواست.) یعنی دنبال این نیست که برای من چه دارد؟ خوش میگذرد یا نه؟ میگوید آقا بنویسید من همین الان بروم شروع کنم.
وقتی میآید در ستاد نیروی زمینی هیچ کس نبوده، هیچ کس، یعنی یک نفر هم در ستاد نیروی زمینی که بگویند این ستاد نیروی زمینی است و ایشان برود بر این ستاد فرماندهی کند وجود نداشته است. (چند نفر به عنوان کمیته انقلاب اسلامی به ریاست حاج آقای موسوی دامغانی در ستاد نیروی زمینی بودهاند). بعداً دو نفر یعنی یکی همین امیر مفید که بعضی از شما ایشان را میشناسید و یک نفر دیگر میآیند و میشوند ستاد نیروی زمینی و سه نفری شروع میکنند به کار کردن. آقای فلاحی، فرمانده نیروی زمینی، وقتی میخواست جایی برود امیر مفید میرفته پیش آقای موسوی دامغانی یک پیکان قرض میگرفته که فرمانده نیروی زمینی برود تا فلان جا و برگردد، یعنی فرمانده نیروی زمینی یک خودرو نداشته است. کم کم سر و کله آدمهای دیگر پیدا میشود، برای چی؟ برای اینکه به فرمانده نیروی زمینی کمک کنند در اداره نیرو؟ خیر. اکثراً پیدا میشوند که نگذارند فرمانده نیرو فرماندهی کند، خیابانها را میبستند، جلوی ورود و خروج به ستادها را میگرفتند، در و دیوار پر بود از شعارهایی که بر علیه ارتش و بر علیه اینها نوشته بودند. گونی گونی بر علیه فلاحی پرونده جمع کرده بودند. او را از پشت میز فرماندهی بازداشت میکنند و میبرند، ظاهراً جناب سرهنگ فروزان که یک زمان فرمانده ژاندارمری بودند از طریق مرحوم طالقانی موضوع را به اطلاع امام میرسانند و با دستور ایشان شهید فلاحی دوباره بر میگردند، این فرماندهی بود که نیروی زمینی را تحویل گرفته است.
یک روز میروند در یکی از لشکرها که وضعش از بقیه بهتر بوده، میخواهد در میدان صبحگاه جمع شوند، جمع میشوند ولی نمیگذارند صحبت کند، شهید فلاحی میگوید بروید داخل آمفیتئاتر آنجا صحبت کنیم، میروند، جمع میشوند، یکی میرود پشت تریبون، شروع میکند به شعار دادن و اهانت به ایشان، شهید فلاحی میگوید: «اینجا هم نشد من میروم دفتر فرمانده لشکر؛ چند نماینده بیایند. ببینیم حرف شما چیست.» میرود داخل دفتر، یک عده جلوی ساختمان جمع میشوند، نمیگذارند کسی برود با او حرف بزند، بعد از نیم ساعت- یکساعت مجبور میشود لشکر را ترک کند. این فرمانده نیروی زمینی است، حالا فقط همین نیست، روزنامههای آن زمان را ورق بزنید، ببینید چه شرایطی بوده مناظرههای آن موقع که از تلویزیون پخش میشد ببینید، فرمانده نیروی زمینی آمده تلویزیون، همه نمایندههای گروهکهای ضد انقلاب هم جمع شدهاند، پیش چشم سی،چهل میلیون نفر آن موقع، مناظره که نبود، آنها نشستهاند شهید فلاحی را محاکمه میکنند، بعد آدم میبیند این وضع را، مو بر بدن آدم راست میشود، این مرد با چه قدرتی پاسخ میدهد، چطور میشود یک نفر در چنین شرایطی با قدرت، با منطق با استدلال محکم جواب اینها را میدهد.
همین زمان در شمال، در جنوب، در خوزستان، در غرب، در شمالغرب و به صورت برجسته در کردستان یک عده مسلحانه شروع به جنگ با انقلاب میکنند و حالا نیروی زمینی تنها نیرویی است که بار سنگین نیروی مسلح بودن و مسئولیت مقابله کردن با این حوادث را بر دوش دارد، آن هم نیرویی که گفتم چه وضعی داشته است. روز شمار زندگی شهید فلاحی در آن 30 ماه، هر روزش با یک بحران مواجه بوده است.
امیر حسنی سعدی تعریف میکند که: «من در لشکر یک آن زمان فرمانده گردان بودم در همین مرکز آموزشهای پشتیبانی فعلی، روز 28 اسفند 57 ، وسایل را روی ماشین بسته بودم که با خانواده برویم مرخصی، گفتم بروم پادگان یک کنترل بکنم و برگردم، رفتم پادگان، یک نفر دژبان گفت فرمانده لشکر دستور داده که هر سه فرمانده گردان به دفتر ایشان بروند، ما سه نفری رفتیم دفتر فرمانده لشکر، دیدیم یک آقایی با لباس نظامی مرتب اما بدون درجه نشسته، فرمانده لشکر گفت ایشان تیمسار فلاحی فرمانده نیروی زمینی هستند با شما کار دارند، شهید فلاحی گفت: «آقایان! ضد انقلاب پادگان مهاباد را اشغال کرده، پادگان سنندج را هم محاصره کرده است، اگر پادگان سنندج را بگیرند کردستان از دست میرود، من در نیروی زمینی کسی دیگری را به جز شما در دسترس ندارم، از شما میخواهم که هر چه دارید جمع کنید برویم کردستان را نجات بدهیم، اینها را گفت و خودش بلند شد و رفت، در واقع رفت کردستان.» امیر حسنی سعدی ادامه میدهد که: «ما شبانه جمع کردیم فردا رفتیم فرودگاه که برویم سنندج، فرودگاه سنندج تأمین نبود. رفتیم کرمانشاه نشستیم. با شنوک از کرمانشاه به میدان صبحگاه سنندج آمدیم، میخواستیم بنشینیم از چهار طرف به ما تیراندازی میکردند، در واقع جنگ از دخل شنوک شروع شد. در چنین شرایطی یکی میآید میشود فرمانده نیروی زمینی.»
در پادگانها آن موقع وضع این طور بود که جمع میشدند، یک نفر را انتخاب میکردند که فرمانده بشود، کاری هم به درجه و تخصص نداشتند. اکثر فرماندهان قبلی هم یا فرار کرده بودند یا برکنار شده بودند. ابزار مدیریتی آنچنانی هم در دست ایشان نبود، هنوز هم در اسفند 57 و فروردین 58 فرمان حضرت امام (ره) در مورد روز ارتش صادر نشده بود (آن فرمان وقتی صادر شد جو را تغییر داد و برکاتی داشت که احتیاج به یک فرصت مجزا برای بحث دارد) در چنین شرایطی شهید فلاحی فرمانده نیروی زمینی شده و حالا میخواهد با این اوضاع و احوال با دست خالی با این مشکلات بجنگد، بعد هم که جنگ تحمیلی شروع شد. در چنین شرایطی شهید فلاحی اول نیروی زمینی و بعد هم که رئیس ستاد مشترک شد ارتش را جمع و جور میکند، وارد مبارزه و جنگ میکند و به موفقیت میرساند، واقعاً یک مدیریت جهادی کامل برای عبور از این شرایط نیاز بوده که او اعمال میکند. اگر ما ارتش اسفند 57 را مقایسه کنیم با ارتشی که ایشان بعد از پیروزی در عملیات ثامنالائمه(ع) تحویل داد متوجه میشویم که او چه کرده است، آن وضعیت را تبدیل کرده است به ارتش سازمان یافته، راه پیدا کرده، تقریباً آن مشکلات درون سازمانی را ندارد این کار بدون یک مدیریت جهادی امکان نداشت.
حالا ما این ماجرا را تا اینجا تعریف کردیم چه سودی برای موضوع مدیریت جهادی ما دارد؟ چه استفادههایی در جهت مدیریت جهادی میتوانیم بکنیم؟ اولاً این تاریخچه اثبات میکند که مدیریت جهادی در بدترین شرایط هم امکانپذیر هست، مطالعه 30 ماه فرماندهی شهید فلاحی به ما میگوید در پیچیدهترین شرایط و در مقابل متنوعترین چالشها مدیریت جهادی منجر به موفقیت امکانپذیر است و هیچ عذر و بهانهای پذیرفته نیست، البته به شرطها و شروطها.
ثانیاً این داستان به بعضی از سؤالات ما در مورد مدیریت جهادی جواب میدهد. وقتی میگوییم مدیریت جهادی یک سبک جدید است ممکن است به ذهن برسد که همه چیز این سبک با سایر روشهای موجود متفاوت است، نه اینطور نیست، همه چیزش متفاوت نیست، شرایط محیطی متفاوت است، اصول مدیریت جهادی با سایر انواع مدیریت متفاوت است، یک ملاحظاتی در مدیریت جهادی هست که با شرایط عادی متفاوت است.
علاوه بر اینها خود مدیر جهادی هم باید ویژگیهایی داشته باشد، یعنی اگر همه شرایط مدیریت جهادی حاکم بود و ما یک نفر که همه مدیریت را هم خوب بلد است اما ویژگی مدیر جهادی را ندارد آوردیم و گفتیم بیا مدیریت جهادی اعمال کن، او نمیتواند این کار را بکند چون خصوصیات شخصیتی لازم را ندارد.
پس اولین چیزی که ما میخواهیم بگوییم شرایط محیطی حاکم برای اعمال مدیریت جهادی است.
بعضی از ویژگیهای محیط مدیریت جهادی:
ما شرایط محیطی زمان شهید فلاحی را گفتیم، وقتی ابزار لازم برای مدیریت وجود ندارد، در داخل سازمان جو مساعد وجود ندارد، ضعفها بر قوتها غلبه کمّی دارند (منظورم غلبه کیفی نیست)، وقتی فاصله وضع موجود با مطلوب و یا فاصله با اهداف خیلی زیاد است، هیچ چیز در دست نبوده و او میخواسته در مقابل دشمن تا بن دندان مسلح و تحت حمایت قدرتهای جهانی پیروز بشود، زمانی که رقیب به دشمن تبدیل شده است، یک وقت است دوندهای در داخل پیست با دیگری مسابقه میدهد این رقابت است، اما یک وقت دو مشتزن حرفهای در داخل رینگ با هم مسابقه میدهند، قصد ناک اوت کردن هم را دارند این دیگر رقابت نیست، حال اگر یکی آمده باشد که ریشه دیگری را بکند این دیگر دشمن است آن هم دشمنی خباثت آمیز. وقتی فشارهای بیرونی زیاد است جو محیط، جو نامساعدی است، تهدید شما را محاصره کرده است و فرصتهای محیطی در حداقل قرار دارند؛ در چنین شرایط محیطی است که مدیریت جهادی لازم میشود، البته لازم نیست همه این ویژگیها با هم باشند تا مدیریت جهادی لازم باشد و یا اینکه بگوییم ویژگیهای محیطی حاکم بر مدیریت جهادی همین 8 تا است و چیز دیگری نیست، خیر، به اصطلاح من ادعای جامع و مانع بودن این ویژگیهای برشماری شده را ندارم، اینها متغیرهایی است که از دوران شهید فلاحی استخراج شده و بر محیط مدیریت او حاکم بوده است.
خوب، عرض کردم که مدیریت جهادی در شرایط محیطی و در اصول مدیریت متفاوت است، در مورد شهید فلاحی علاوه بر مطالعه شخصیت ایشان با 27 نفر از خبرگان آشنا به شخصیت ایشان و آشنا با شرایط آن موقع مصاحبه عمیق صورت گرفته و از داخل آن مصاحبهها اصول مدیریت جهادی، ملاحظات حاکم بر آن و نیز ویژگیهای شخصیتی شهید فلاحی استخراج شده که من به بعضی از آن ویژگیها اشارهای تند و گذرا میکنم؛
برخی از ویژگیهای شهید فلاحی از دیدگاه 27 نفر از خبرگان:
- اعتقادات راسخ و پابرجا
- روحیه کمک به انقلاب که ریشه در اعتقادات مذهبی داشت
- داشتن یک زندگی پاک
- توان مدیریتی بسیار بالا
- دانش تخصصی برجسته و ممتاز و حل اختلافات علمی دیگران
- اطلاع کامل از ضعف و کاستی های سازمان
- اهمیت دادن به اطلاعات و گزارشات اطلاعاتی
- تسلط ویتنام را با دید مطالعاتی و پژوهشی دنبال می کرد.
- منضبط ، معتقد و هشیار
- حضور در خط مقدم عملیات برای شناسایی و عملیات
- خالص و بی پیرایه و قابل فهم و ساده برای دیگران حرف زدن
- جذب نیروهای خوب و بهترین های موجود
- ساده زیست ، مردمی و جایی برای خود قائل نبودن
- نظم ، آرامش ، افتادگی ، مهربانی ، عدم احساس بزرگی ، ایجاد آرامش در مخاطب
- صبوری ، حلم و بردباری
- به تاریخ جنگ (تسلط به اطلاعات لازم برای حیطه مدیریت )
- قدرت تجزیه و تحلیل و درک شرایط
- عصبانی نشدن
- قبول مسئولیت
- سختکوشی
- شب را از روز نشناختن
- در شرایط سخت در صحنه حاضر شدن
- رفتار بسیار خوب با زیردستان ، مهربانانه ، پدرانه و در عین حال آمرانه
- برای گفتن حرف داشتن
- شجاعت ذاتی در همه امور
- قدر شناس
همه این خبرگان میگویند شهید فلاحی دارای اعتقادات راسخ، عمیق و پا بر جا بود، همه میگویند روحیه و اراده کمک به انقلاب و حضرت امام را داشت که این روحیه ریشه در اعتقادات او داشت، تقریباً همه خبرگان میگویند شهید فلاحی از اول یک زندگی پاک داشته است، توان مدیریتی بالایی داشته، در زمینه نظامی تخصص برجسته و ممتاز داشته است همه مصاحبهشوندگان او را دارای سواد و دانش نظامی بالا و مسلط به علوم نظامی معرفی کردهاند، خبرگان میگویند اگر بین استادان بر سر مسأله علمی اختلاف میافتاد نظر شهید فلاحی فصلالخطاب بود، همه حرف او را بعنوان نظر درست و نهایی قبول داشتند، میگویند همه دروس نظامی دافوس را او در سطح بالا و در حد بهترین استادان موجود درس میداد، او ازمشکلات، کاستیها و نقاط ضعف سازمان کاملاً اطلاع داشت، به اطلاعات و گزارشهای اطلاعاتی فوقالعاده اهمیت میداده و به تاریخ جنگ اعم از جنگهای پیامبر(ص) و جنگ هایی که در تاریخ اتفاق افتاده کاملاً مسلط بوده است، یعنی در حیطه کاری خودش به تاریخ کاملاً مسلط بوده. یکی از خبرگان که همراه ایشان در ویتنام بوده میگوید در آنجا او با همه فرق میکرد به آنجا با دید پژوهشی نگاه میکرد، نه اینکه آمده یک مأموریتی انجام بدهد و برود، مثل خیلیها که به فکر رفاهیات و زندگی و حداکثر بهتر انجام دادن مأموریت وگرفتن تشویقی و اینها بودند او به این مأموریت و به محیط اطراف خودش با دید تحقیقاتی نگاه میکرد، مکمل این نظر حرف یکی دیگر از خبرگان است که میگوید برای من خیلی عجیب بود که او به جای اینکه از اقدامات آمریکاییها در ویتنام تعریف کند مرتب از اقدامات ویتنامیها در مقابل آمریکا تعریف میکرد و چگونه جنگیدن آنها را به ما میگفت، او میگفت که آنها چگونه از زمین به خوبی استفاده میکردند، چگونه کانال حفر میکردند و خلاصه همه آنچه را که از ویتنامیها یاد گرفته بود اینجا به ما یاد میداد که استفاده کنیم.
فلاحی فوقالعاده منضبط، معتقد و هوشیار بوده است، حضور او در خط مقدم عملیات برای شناسایی و عملیات، چه زمانی که فرمانده نیروی زمینی بود و چه زمانی که رئیس ستاد مشترک بود یعنی بالاترین مقام آن روز ارتش و علاوه بر آن جانشین فرمانده کل قوا بود و اختیارات فرمانده کل قوا را داشت، این انسان والا که بالاترین مقام نیروهای مسلح بوده، خودش به شناسایی میرفته و در سه عملیاتی که در آبادان انجام شد در داخل یگان تکاور، در داخل گروهان جلو در داخل نفربر با آنها شرکت داشته است. جالب اینجاست که این فرمانده والامقام با آن علم و دانش وقتی حرف میزد خالص و بیپیرایه و قابل فهم برای همه حرف میزد. بهترین نیروها را سعی میکرد پیدا کند و جذب کند و سازماندهی کند. فوقالعاده سادهزیست و مردمی و افتاده و متواضع بود برای خودش هیچ جایی قائل نبود، بیشتر خبرگان مصاحبه شده به غذای ایشان که نان خشک و ماست بود اشاره میکنند. میگویند از زمانی که ایشان فرمانده نیروی زمینی شدند و بعد هم رئیس ستاد مشترک بودند تا زمان شهادت، هر وقت ما رفتیم دیدیم غذای ایشان نان خشک و ماست است. به او میگویند چرا نان خشک؟ میگوید چون خیالم راحت است که همه همرزمان من از پایور و وظیفه حداقل این نان خشک را دارند و خیالم راحت است که هر کجا بروم برای من در زحمت نمیافتند و این نان خشک را دارند که به من بدهند. من فقط اشاره میکنم، شما این روحیات را تعمیم بدهید. همه میگویند خودش یک طمأنینه و آرامش خاصی داشت و وقتی با دیگران صحبت میکرد آرامش را به آنها منتقل میکرد. بر عکس بعضی از مدیران که تماسشان با دیگران انتقال نگرانی و اضطراب و استرس است، فلاحی وقتی صحبت میکرد در طرف مقابل آرامش ایجاد میکرد، این از خصوصیات مدیر جهادی است، افتادگیاش، مهربانیاش، عدم احساس بزرگی نسبت به دیگران، صبوری، حلم، بردباری، اینها صفاتی است که خبرگان در آن اتفاق نظر دارند. قدرت تجزیه و تحلیل و درک شرایط را در حد بالا داشت. سردار رشید میگوید؛ هشت، نه ماه قبل از شروع جنگ شهید فلاحی جنگ را پیشبینی کرد، گفت عراق به ایران حمله خواهد کرد، بعد راهبرد بعثیها و چگونگی اقدام آنها را هم گفت و بعد اینکه ما باید چگونه با آنها بجنگیم را هم گفت و طراحی کرد. همه میگویند عصبانیت شهید فلاحی را ما ندیدیم. فوقالعاده سختکوش بوده است و برای به نتیجه رساندن یک کار شب را از روز نمیشناخت. هر جایی که شرایط سخت و دشواری و مشکلات وجود داشته خودش میرفته در صحنه. این فیلم «چ» در مورد فلاحی منصفانه روایت نکرده اما یک جملهاش خیلی مفهوم دارد آنجایی که شهید فلاحی به سینهاش میزند و میگوید عجالتاً ارتش منم، واقعیت این است که آن موقع ارتش هم او بود، وقتی میبیند کسی را ندارد، اینطور نیست که بگوید کسی نیست، خودش بلند میشود با شهید چمران در آن شرایط میرود پاوه، کردستان هم همینطور. در آن اول کار، (در امتیاز گرفتن خارج از صف و در شرایط سخت سرصف، این ویژگی یک مدیر جهادی است). همه میگویند رفتار بسیار خوبی با زیردستان داشت خیلی مهربانانه و پدرانه و در عین حال آمرانه ، نه اینکه فقط پدرانه و مهربانانه و وظیفه هیچ، در عین حال آمرانه، فرمانده است، مدیر است، باید دستور بدهد، امر و نهی کند، کار را پیش ببرد. دو نفر رفیق بنشینند با هم مهربانانه گپ بزنند که کاری نکردهاند. اگر فرمانده بودی، فرمان دادی، کار را پیش بردی و مهربانانه و پدرانه هم رفتار کردی مهم است. خبرگان میگویند فلاحی همیشه حرفی برای گفتن داشت، چون با سواد بود، مطلع بود، موقعیتشناس بود. شجاعت ذاتی در همه امور داشته و آدم فوقالعاده قدرشناسی بوده است و .......... خیلی مشخصات دیگر که من چند تا از آنها را گفتم. چند نقطه گذاشتم شما این نقاط را به هم وصل کنید تا تصویر یک مدیر جهادی را در بیاورید.
از آنچه تا حالا گفتیم یک برداشت کلی داریم و آن این است که مدیریت جهادی به ترتیب اسلامی و دینی ربط قطعی دارد اگر کسی مدیر باشد، تربیتش هم دینی باشد وقتی در موقعیت مناسب قرار میگیرد، مدیریت جهادی را میتواند اعمال کند و اعمال میکند و شهید فلاحی یک مدیر به تمام معنا بود و چون تربیت دینی و اسلامی داشت وقتی در موقعیت مناسب قرار گرفت مدیریت جهادی را اعمال کرد.
خوب حالا ما از آنچه تا حالا عرض کردهایم و باز هم با استفاده از نظرات خبرگان میخواهیم یک اصولی را بعنوان اصول مدیریت جهادی ارائه کنیم. اینها چیزهایی است که ما از روش زندگی و فرماندهی شهید فلاحی در آن 30 ماه استخراج کردهایم.
اصول مدیریت جهادی:
- تکیه بر معنویات
- بسیج انگیزه ها و شوق به کار
- عمل قرارگاهی بجای ستادی
- پافشاری بر اصول و انعطاف در روش ها
- حفظ وحدت کلمه و پرهیز از اختلاف
- غلبه دادن کیفیت بر کمیت
- استفاده از بهترین های موجود
- استفاده از فرصت های نادر
- رفتن از راه های میانبر و ناپیموده
- جذب حداکثری و دفع حداقلی
- عبور از موانع و مانع را بزرگ ندیدن
- تحول در شاخص های فرهنگ سازمانی
اول تکیه بر معنویات، تربیت اسلامی، اعتقاد و اعتماد به دستورات شرع مقدس، اینها پایه مدیریت جهادی است، ما بعضیهامان به دستورات شرع اعتقادات داریم، اما اعتماد نداریم که اگر به آن عمل کنیم، نتیجه مثبت هم خواهیم گرفت. بعضی از ما اعتماد نداریم که اگر از حرام دوری کنیم و فقط متکی به حلال باشیم، سود دنیوی ما هم بیشتر خواهد بود. اگر کسی اعتقاد داشت و اعتماد هم داشت میشود یک پایه محکم مدیریت جهادی، نیرو گرفتن از معنویات، پناه بردن به معنویات و اقدام در سایه معنویات از اصول مدیریت جهادی است. بسیج انگیزهها و شوق به کار اصل بعدی است، اولاً مدیر جهادی خودش باید بمب انگیزه باشد تا این انگیزه را منتقل کند، باید خودش فرستنده موج مثبت انگیزه باشد، رفتارش، گفتارش، نیتش بایستی انگیزه را در دیگران ایجاد کند و افزایش بدهد. رفتار و کردار مدیر جهادی باید شوق به کار را در دیگران بوجود بیاورد، باید امیدوار کننده و امید آفرین باشد، یأس و ناامیدی را اصلاً راه ندهد. مدیر جهادی فرصت خدمت را باید پاداش بداند، خود اینکه به ما فرصت دادهاند خدمت کنیم، خود این بزرگترین پاداش است نه اینکه برای هر کاری منتظر قدردانی و جایزه و پاداش باشیم (البته پاداش زیرمجموعه را باید بدهیم).
عمل قرارگاهی به جای ستادی، شما فرق قرارگاه و ستاد را میدانید، مدیریت جهادی یعنی عمل کردن قرارگاهی، ستاد وقتی زمان کارش تمام شد در را میبندد و میرود، اما قرارگاه اینطور نیست، اولاً در قرارگاه را هیچوقت نمیبندند، در قرارگاه همیشه باز است، آدمهای قرارگاه وقتی هم که خوابیدهاند، عضو قرارگاهند، در حال کارند در واقع، مثل روحیات شهید صیاد، ساعت یک شب جلسه میگذاشت، بله یک وقت هم داخل ماشین چرت میزد، یک وقت هم از فرط بیخوابی یک جایی چند دقیقه چشمهایش را میبست، اینطور نیست که مدیر جهادی بگوید من از ساعت فلان تا فلان ساعت در حال استراحتم، مدیر جهادی مثل شهید ستاری که همه کسانی که او را میشناسند تأیید میکنند یک مدیر جهادی بود. مثل شهید نامجو که دانشجویان آن زمان یادشان هست که چراغ کار دفتر کارش تا صبح روشن بود و کار میکرد. شهید صیاد وقتی در حسینیه مینشست حضرت آقا صحبت میکردند همان جا یادداشت میکرد، داخل ماشین تجزیه و تحلیل میکرد، تبدیل میکرد به فرمان و ... تقسیم کار میکرد. منتظر ابلاغ از مسیر اداری نمیشد، چون در این فاصله تکلیف که ساقط نیست، مدیر جهادی، قرارگاهی عمل کردن یعنی اینطور.
پافشاری بر اصول و انعطاف در روشها : مدیر جهادی هیچوقت از اصول کوتاه نمیآید اما روی روشها و تاکتیکها هم تعصب ندارد، یعنی اگر میبیند راه کاری بهتری هست، هر راه کاری که با حفظ اصول ما را بهتر به هدف برساند، یا هر روشی که پسندیدهتر است و موفقتر است ، مدیر جهادی آن کار را میکند. البته اشتباه نشود من از مدیریت اقتضایی حرف نمیزنم. مشابهتهایی دارد ولی تفاوتهایی هم دارد. در مدیریت جهادی ارزشها بر اقتضائات ارجج است و برتری دارد، به اضافه اینکه در مدیریت اقتضایی ممکن است ما به نتیجه برسیم که یک کار را نکنیم در مدیریت جهادی همة اقتضائات در راستای شدن است در راستای توقف و تأخیر نیست.
مدیر جهادی سعی کند اختلاف بوجود نیاید، اگر اختلافی بود تشدید نشود، ایجاد یا تشدید تعارض برای پیشبرد کار در مدیریت جهادی نیست، مدیر جهادی اهل اختلاف انداختن نیست.
در مدیریت جهادی کیفیت بر کمیت غلبه دارد. از بهترینهای موجود در سازماندهی نیروی انسانی برای مدیریت استفاده میکند، از فرصتهای نادر به دست آمده استفاده میکند، در شرایط محیطی عرض کردم فرصتها در کمترین میزان هستند و محدود هستند، او از همین فرصتهای کم و محدود استفاده میکند، رفتن به راههای ناپیموده و میانبر از اصول مدیریت جهادی است.
جذب حداکثری و دفع حداقلی در مدیریت جهادی یک اصل است. مدیر جهادی موانع پیشرو را بزرگ و بلند و غیر قابل عبور نمیشمارد، از مانع عبور میکند.
تحول در شاخصهای فرهنگ سازمانی از اصول مدیریت جهادی است و مدیریت جهادی بدون تحول در فرهنگ سازمانی اگر نگوییم غیر ممکن (چون در مدیریت جهادی غیر ممکن وجود ندارد) اگر نگوییم غیر ممکن حداقل بسیار مشکل است. مدیر جهادی باید در فرهنگ سازمانی تحول ایجاد کند و گر نه کارش بسیار مشکل خواهد شد. خیلی از ناهنجاریها و خرده فرهنگهایی که کم و بیش در سازمانها نفوذ کردهاند و جا پیدا کردهاند در فرهنگ سازمانی جهادی جایی ندارند و برای جایگزین کردن آنها باید یک تلاش جدی صورت بگیرد.
بجای خودخواهی از خود گذشتگی قرار بگیرد، منافع سازمان بر منافع فردی ترجیح داده شود. بجای گروهگرایی، آرمان گرایی بیاید، حالا گروه، هر گروهی باشد، هر گرایشی که به جای آرمانها نشسته است. بجای منافع گروه، منافع ملی جایگزین شود، منافع کشور، انقلاب، آرمانهای ملی، اهداف ملی چیست؟ ما برای گروه خودمان چیزی قائل نباشیم.
رضایت خداوند باید در فرهنگ سازمانی جایگزین رضایت غیر خدا شود. خیلی از ما برای به دست آوردن دل این و آن، راضی کردن دیگران، از مدیریت جهادی دور میشویم.
کار برای فرد را کنار بگذاریم و کار برای خدا را پیش بگیریم، وقتی برای خدا کار کنیم، فکر نمیکنم کسی میبیند برای ما ثبت کند یا نه، چون میدانیم یک کسی هست که ریز و درشت را ثبت میکند و او خداست و او بهترین جبران کننده اعمال نیک است.
ثواب را جایگزین مزد کار کنیم، این که اگر یکی کسی سر کارش نبود و کنترل نشد را بگوییم زرنگی در فرهنگ سازمانی مدیریت جهادی این کار مساوی گناه خواهد بود. این که ما بیاییم از مدتی که باید کار کنیم بخشی را به مقدمات، بخشی را به تنفس و خستگی در کردن، چای خوردن و گپزدن و تلفن به این آن زدن و شنیدن بگذرانیم و یک وقت کمی هم برای خالی نبودن عریضه کاری بکنیم باید از فرهنگ سازمانی حدف شود و ما حداکثر توان را برای کار بگذاریم.
خوب عرض کردم که از تحقیقی که در مورد شهید فلاحی انجام شده ویژگیهای مدیران جهادی را هم از مجموع نظرات خبرگان در آوردهایم که اینها در واقع پیش نیازهای مدیریت جهادی است.
پیش نیاز های مدیریت جهادی (ویژگی های مدیر جهادی)
اعتقادات راسخ و پابرجا
داشتن زندگی و سابقه پاک
توان مدیریتی بالا
دانش تخصصی و عمومی برجسته و ممتاز
اطلاع کامل از ضعف و کاستی های سازمان
اشرافیت اطلاعاتی به محیط بیرون
ساده زیست، مردمی، صبور، حلیم و بردبار
سخت کوشی و شب را از روز نشناختن
حضور در صحنه های مشکلات و خطر ها و شرایط سخت
قدرت تجزیه و تحلیل و درک شرایط
رفتار مهربانانه و پدرانه با کارکنان و در عین حال آمرانه
مدبر و شجاع در همه امور
خوب حالا فرض کنیم که شرایط محیطی مدیریت جهادی ایجاد شده ، مدیر جهادی هم با این ویژگیها حضور دارد، لذا مدیریت جهادی الزامی شده و این آقای مدیر هم میخواهد کار را شروع کند اینجا یکی سری شروط کافی هم وجود دارد، یک سری ملاحظاتی هم باید مد نظر باشد که اینها هم از همان مصاحبهها در مورد شهید فلاحی استخراج شده است.
ملاحظات و نکات مهم در مدیریت جهادی :
یکی از ملاحظات پشتیبانی مردمی است، مدیریت جهادی به هورای مردم وابسته نیست، به کف زدن و سوت زدن وابسته نیست، اما برای جلب کمک و پشتیبانی مردم باید تلاش کند ملاحظه بعدی متوقف نشدن است، الان بعضی میگویند مدیریت جهادی باید از دولت شروع شود، من معتقدم اتفاقاً یکی از تفاوتهای اساسی مدیریت جهادی با دیگر روشها این است که هر جا مدیر جهادی باشد کار از همانجا شروع میشود، نباید منتظر دیگران باشد، آقا تو کار خودت را خوب انجام بده، سعی کن آنرا به بهترین نحو انجام بدهی، اگر میتوانی دیگران را هم ترغیب کن و وادار کن و به دنبال خودت بکش، اگر نشد منتظر نمان حرکت کن. این که وقتی همه میروند ما هم در آن سیل برویم که کاری نکردهایم. اگر وقتی همه ایستادهاند از بین اینها با مشکلات، با چالش، با عرق ریختن و با نفس تنگی از بین اینها عبور کردی و خودت را به هدف رساندی میشود مدیریت جهادی.
ملاحظه بعدی حرکت مستمر و جهشی است، مدیریت جهادی حدیقف ندارد، اینطور نیست که وقتی به جایی رسید بگوید خوب رسیدیم و کار ما تمام شد، بله ممکن است یک هدفهای واسطهای را تعیین کنند، ولی وقتی به آن رسید حرکت به طرف هدف بعدی ادامه خواهد یافت.
ملاحظه بعدی اخلاق مدار بودن است، مدیریت جهادی مبتنی بر اخلاق است، مدیر جهادی خودش الگوی رفتار اخلاقی و رفتار اسلامی باید باشد، در مدیریت جهادی تخطئه دیگران معنی ندارد، برای اثبات خود دیگران را خراب کردن قبیح شمرده میشود، بدگویی دیگران برای ادامه خود در قاموس مدیریت جهادی جا ندارد. در مدیریت جهادی حفظ کرامت انسانی یک ملاحظه جدی است.
پرورش مدیران جهادی از وظایف اصلی مدیر جهادی است، همتا پروری یک ملاحظه مهم است، بعضیها منحصر به فرد بودن را امتیاز خود میدانند و سعی میکنند این اعضا را حفظ کنند. مدیر جهادی باید مدیران جهادی دیگری را تربیت کند، مدیریت را نهادینه کند.
برای مدیر جهادی مهم انجام مأموریت است، اینکه به نام چه کسی نوشته شود برای او مهم نباید باشد. خوب ما هر چه میدانستیم گفتیم اما این حرف معنیاش این نیست که همه اینها باید جمع باشد تا مدیر جهادی باشد و مدیریت جهادی ، یعنی صفر و صد نیست، سیاه و سفید نیست، کیفی است، فازی است، به میزانی که یک فرد ویژگیهای را دارد، اصول را رعایت میکند و ملاحظات را در نظر میگیرد به یکی از دو سر طیف نزدیکتر است هر چه بیشتر باشد و رعایت کند به صد نزدیکتر است و هر چه کمتر، بر عکس.
البته سهم اصول مدیریت جهادی بیش از سایر موارد است.
کلام را با فرمایشات حضرت امام خامنهای (مدظله العالی) به پایان میبریم.
حضرت امام خامنه ای (مدظله العالی):
« جهاد و مجاهدت واقعی، جز با "ارتباط با خدا "
"خالص کردن خود، دور شدن از رذایل اخلاقی و جز با « وحدت کلمه » و
"حرکت به سمت انقطاع الی الله" حاصل نمی شود».