نوشته شده در پنج شنبه 28 بهمن 1395
بازدید : 143
نویسنده : علی
شاید ندانیم قبرتان کجاست!
شاید ساختن #حرم برایتان از دست فرزندانتان بر نیاید؛
اما بنامتان #صحن که میتوانیم بسازیم!
صحن میسازیم، تا به یادتان باشیم.
و چه جایی بهتر از #نجف ...
چه جایی بهتر از کنار کسی که بعد از خدا و پدرتان فقط اوست که شما را میشناسد.
و این صحن میشود جایی که برایتان مینشینیم و یک دل سیر #گریه میکنیم.
به یاد دستان بسته #حیدرعلیهالسلام و پهلوی... نه! آنجا حرفی از #پهلو و بازوی شما نمیشود زد!
آخر #علی (ع) داغ دار شماست.
داغ دار #بهار #خزان شدهاش است.
گریهها و گریه کنان شما را دوست دارد؛ اما #روضه خوانی شما در حرمش را نمیدانم.
انگار #داغ جوان دیدن میراثی بود، برای فرزندت #حسین (ع)!
شاید حکایت روضه شما را خواندن در صحنی به نامتان،حکایت روضه علی اکبر(ع) خواندن است در #کربلا ؛
چون داغ جوان دیدن سخت است...
مخصوصا اگر بدانی چه بلایی سر جوانت آوردهاند.
و جوانت بی خبر و به خیال خود بخواهد از تو مخفی کند...
شاید وقتی یاورتان دید از او رو میگیرید گفت:
کَشتی بشکسته من، پهلو گرفتی
کُشتی مرا از بس که از من رو گرفتی...
:: برچسبها:
فاطمه،دماوند ,